دلبرم بار دگر دیده ی ما روشن کرد
دلبرم بار دگر دیده ی ما روشن کردقدمش رنجه نمود و دل ما گلشن کرد لحظه ای دست کشید از سر باغ ملکوتمردم شهر از این جلوه ی زیبا مبهوت اوست شیرین و زِ...
به تماشای روزهای بعد از آن … داستانی از: رحیم رستمی و سرانجام آقای س، همین همسایۀ ناخوش و دیوار به دیوارمان حدود ساعت ده و نیم شبی در ماه گذشته فوت کرد....
دلبرم بار دگر دیده ی ما روشن کردقدمش رنجه نمود و دل ما گلشن کرد لحظه ای دست کشید از سر باغ ملکوتمردم شهر از این جلوه ی زیبا مبهوت اوست شیرین و زِ...
تو یکروز از غروب جاده های سرد می آییپس از پاییزهای پر هراس زرد می آییصدایت کوچه را مثل بهار آکنده می سازدتو وقتی پنجره -دستش- شکوفه کرد، می آییتو در فصل نجیب مهربانی...
خوشبختی شانس نیست رنج است. شانس لبخند معناداری می زند. شانس ما آنقدر کوچک است که به آن پشت پا زده ایم. ناجی بلاگ
هیچ کشتی بادبانی مثل کتاب مارا به سرزمین های دور نمی برد، نه هیچ اسب تندرویی مثل یک صفحه از شاعرانه ای مغرور. کوتاه ترین راه بدون تحمل رنج. چطور ارابه ای که روح...
ژوئو ترزا را دوست داشت که ریموندو را دوست می داشت که ماریا را دوست داشت که او هم ژوئاکیم را دوست می داشت که لی لی را دوست داشت که کسی را...
افسون داستانی از: آلاله سلیمانی دو چشم سیاه از میان روسری و روبنده میدرخشید. زنی هم قد و قوارۀ خودش با نگاهی آشنا. چادری سیاه دور اندام لاغرش کشیده بود که وقت...
داستان «چیزی که وجود ندارد نمیتواند بهت صدمه بزند!» نویسنده: سارا تیلور، مترجم: مهسا طاهری بعد از حملۀ اول، آدام فقط بوی عجیبی را به خاطر میآورد و احساس ناخوشایندی داشت. چرا که نگران...
مهشید شریفیان شعرها ای که تسلیم و طاعت را در اقتدار خود داری نطلبیدن و بودن را و چه کسی سودای تو را در سر ندارد؟ که رهایی می دهی آدمی را از نیاز...
از میان میله های پنجره ای مشبک پر پرنده ای به درون خزید باد آن را آورد یا کسی آن را به هوا داد برکف اتاق مدتها باقی ماند آن را برداشتم و در...
گلوله ای قالب زده ام برایت که به تو، در قلبم اصابت کند او از سنگ است، تراشیده بدست محکومان کار اجباری از سرب است، آغشته به خون از آهن است، فرو شده در...