من خوشبخت نبودم مامان!/ پروین پناهی
پروین پناهی «من خوشبخت نبودم مامان!» ماشینش را یک جای گل و گشاد پارک کرد. طوری که یک متری از عقب و جلو فاصله داشته باشد. درست روبهروی در خانۀ مادری. عادت داشت...
پروین پناهی «من خوشبخت نبودم مامان!» ماشینش را یک جای گل و گشاد پارک کرد. طوری که یک متری از عقب و جلو فاصله داشته باشد. درست روبهروی در خانۀ مادری. عادت داشت...
درباره نویسنده: مایکل سیتزیسکی نویسنده آمریکایی، استادیار دانشگاه ایالت میسوری و سردبیر مجلهmoon city review است. از او در سال ۲۰۱۵، مجموعه داستان «برای ادامه زندگیام دوستت خواهم داشت» منتشر شده است. داستان «هیولا»...
بهاءالدین مرشدی (داستانِ نویسنده) «عروج نابهنگام من بعد از مرگ پدرم» بیبی که مُرد، پدر گفت شما هم بروید بمیرید. من و مادر و خواهرم رفتیم که بمیریم. پدرم سالها قبل مرده بود، اما...
پدربزرگ، درباره چه مینویسید؟ -درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه مینویسم، مدادی است که با آن مینویسم. میخواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی . پسرک با تعجب به...
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند . همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود،...
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد . پشت خط مادرش بود . پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب...
پدربزرگ، درباره چه مینویسید؟ -درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه مینویسم، مدادی است که با آن مینویسم. میخواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی . پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد...
در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود . هیچکس نمی دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد . او دارای صورتی زشت و کریه المنظر بود...