آیینه / آلاله سلیمانی
آلاله سلیمانی «آیینه» برج قلعه بود انگار که سر بیرون آورده بود از آب. غبار روی آب خوب نمیگذاشت ببیند. پارو زد و جلوتر رفت. عقب اردکماهی از اینجا سردرآورده بود، اما تا به...
آلاله سلیمانی «آیینه» برج قلعه بود انگار که سر بیرون آورده بود از آب. غبار روی آب خوب نمیگذاشت ببیند. پارو زد و جلوتر رفت. عقب اردکماهی از اینجا سردرآورده بود، اما تا به...