دلبرم بار دگر دیده ی ما روشن کرد
دلبرم بار دگر دیده ی ما روشن کردقدمش رنجه نمود و دل ما گلشن کرد لحظه ای دست کشید از سر باغ ملکوتمردم شهر از این جلوه ی زیبا مبهوت اوست شیرین و زِ...
دلبرم بار دگر دیده ی ما روشن کردقدمش رنجه نمود و دل ما گلشن کرد لحظه ای دست کشید از سر باغ ملکوتمردم شهر از این جلوه ی زیبا مبهوت اوست شیرین و زِ...
ای نور هر دو دیده ، گویی بصر نداریویران شدم به پایت، وجدان مگر نداریگفتم که با خیالت روز و شبم به سر شدگفتی بجز هوایم ، کاری دگر نداریگفتم که کار من تو...