زمین | آنتونیو ماچادو
زمین برهنه و خالی بود و شلاق برف و باد پای در راه نهادم در جنگلی از سایهها در سایههای یک جنگل خورشید ابرها را با شیپور نقرهایاش تارانده و برف افتاده بود آنجا...
زمین برهنه و خالی بود و شلاق برف و باد پای در راه نهادم در جنگلی از سایهها در سایههای یک جنگل خورشید ابرها را با شیپور نقرهایاش تارانده و برف افتاده بود آنجا...