از مدالِ درد لبریزم پُر از آویزها
از مدالِ درد لبریزم پُر از آویزهاپایِ تو زانو زدم پیشِ همه ناچیزها از قرارِ سوخته از چوب خط ها پُر شدهرویِ دیوارِ اتاقم ، رویِ کل ِّ میزها پشتِ هر دیوار،دیواریست،بانو خسته امخسته...
از مدالِ درد لبریزم پُر از آویزهاپایِ تو زانو زدم پیشِ همه ناچیزها از قرارِ سوخته از چوب خط ها پُر شدهرویِ دیوارِ اتاقم ، رویِ کل ِّ میزها پشتِ هر دیوار،دیواریست،بانو خسته امخسته...