شعرِ موقتیِ روزگارِ من / یهودا عمیخی
برای همسرم؛ نیما خطِ عبری، خطِ عربی از شرق به غرب می رود خطِ لاتین از غرب به شرق زبانها به گربهها میمانند نباید مویشان را خلافِ جهت نوازش کنی ابرها از...
برای همسرم؛ نیما خطِ عبری، خطِ عربی از شرق به غرب می رود خطِ لاتین از غرب به شرق زبانها به گربهها میمانند نباید مویشان را خلافِ جهت نوازش کنی ابرها از...
پروین پناهی «من خوشبخت نبودم مامان!» ماشینش را یک جای گل و گشاد پارک کرد. طوری که یک متری از عقب و جلو فاصله داشته باشد. درست روبهروی در خانۀ مادری. عادت داشت...
بهاءالدین مرشدی (داستانِ نویسنده) «عروج نابهنگام من بعد از مرگ پدرم» بیبی که مُرد، پدر گفت شما هم بروید بمیرید. من و مادر و خواهرم رفتیم که بمیریم. پدرم سالها قبل مرده بود، اما...
اندوه من این است که در عصر حواشییک لحظه به فکر ِ من ِ بیچاره نباشیدریاچه ی قم باشی و بر زخم دل مناز شوری خود بر دلم هربار بپاشییک منبع عالِم خبر آورد...
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلا توقع چنین...
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که...