ای نور هر دو دیده ، گویی بصر نداری
ای نور هر دو دیده ، گویی بصر نداریویران شدم به پایت، وجدان مگر نداریگفتم که با خیالت روز و شبم به سر شدگفتی بجز هوایم ، کاری دگر نداریگفتم که کار من تو...
ای نور هر دو دیده ، گویی بصر نداریویران شدم به پایت، وجدان مگر نداریگفتم که با خیالت روز و شبم به سر شدگفتی بجز هوایم ، کاری دگر نداریگفتم که کار من تو...
به هر نشانه ای از تو دلش بهانه بگیردغمی به وسعت دنیا در او زبانه بگیرد نخی ز پیرهنت یا کتاب منزوی ات راشبیه جان خودش سخت در میانه بگیرد مدام خیره شود در...
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند . همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود،...
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند . همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود،...