حنجرهها /حسن کیقبادی
حنجرهها حسن کیقبادی نفسم بیرون نمیآمد. چیزی توی گلویم گیرکرده بود. بهسختی یک مجروح از ماشین پیاده شدم. به بیابان کنار جاده رفتم و توی تاریکی داد زدم. گلویم داشت پاره میشد....
حنجرهها حسن کیقبادی نفسم بیرون نمیآمد. چیزی توی گلویم گیرکرده بود. بهسختی یک مجروح از ماشین پیاده شدم. به بیابان کنار جاده رفتم و توی تاریکی داد زدم. گلویم داشت پاره میشد....