رهایی | گونار اِکِلوف
مهشید شریفیان شعرها ای که تسلیم و طاعت را در اقتدار خود داری نطلبیدن و بودن را و چه کسی سودای تو را در سر ندارد؟ که رهایی می دهی آدمی را از نیاز...
مهشید شریفیان شعرها ای که تسلیم و طاعت را در اقتدار خود داری نطلبیدن و بودن را و چه کسی سودای تو را در سر ندارد؟ که رهایی می دهی آدمی را از نیاز...
از میان میله های پنجره ای مشبک پر پرنده ای به درون خزید باد آن را آورد یا کسی آن را به هوا داد برکف اتاق مدتها باقی ماند آن را برداشتم و در...
گلوله ای قالب زده ام برایت که به تو، در قلبم اصابت کند او از سنگ است، تراشیده بدست محکومان کار اجباری از سرب است، آغشته به خون از آهن است، فرو شده در...